روانکاوی

دلبستگی، اضطراب و هوش هیجانی

خدمات تن دار نیک
  • مرجع آزمون های آنلاین رایگان
  • شخصیت، ازدواج، روابط، آسیب شناسی
  • فردی، شغلی، تحصیلی، سازمانی و ...
  • ارائه آموزش های صوتی و تصویری
  • ارائه مطالب علمی و روان شناسی
  • گروه سنی کودکان تا بزرگسالان

 ارتباط بین سبکهای دلبستگی، اضطراب و هوش هیجانی چیست؟

ناامنی به دلایل زیادی در یک رابطه به وجود می آید. این مساله ممکن است به دلیل سبک دلبستگی یکی از طرفین اتفاق بیفتد یا اگر شریک او از نظر هیجانی در دسترس نباشد و یا شریک فرد سواستفاده گر باشد.

 خوب است که برای پیدا کردن ریشه های اضطراب در رابطه، سبکهای دلبستگی و هوش هیجانی را نیز در نظر بگیریم.

 مطابق با نظریه دلبستگی، زمانی که نوزاد در طول مراحل رشد خود از تجربه دایمی همدلی، تشویق، آرام سازی و مراقبت بهره مند می شود احساس دوست داشته شدن می کند. گرفتن همدلی از مراقب باعث می شود که کودک این ویژگی را درونی کند و در بزرگسالی آن را در رابطه عاطفی خود نیز پیاده سازی کند.

برخلاف گروه اول، نوزادی که توجه کافی دریافت نکند و احساس دوست داشته شدن از سمت والدین نگیرد، مکانیسم دفاعی برای خود ایجاد میکند تا از فشار ناشی از این اتفاق کم کند.

 این دفاع ها شامل فرافکنی، رهاکردن، خشم کودکی و امثال آنهاست. کودک اعتماد به کسانی که انتظار می رود به او نزدیک باشند ولی در واقع با رفتارهای مختلف به او آسیب روانی یا فیزیکی وارد میکنند را سخت می داند.

 با رشد کودک، برای او سخت می شود تا به رفتارهای اشتباهش اقرار کند و در صدد جبران آنها برآید.


 کناره گیری مداوم هنگام مواجهه با احساسات ناخوشایند نیز برای کودکی با سبک دلبستگی ناایمن بسیار عادی است. این خصیصه ها تا زمان بزرگسالی کودک باقی مانده و می توانند روی س طح هوش هیجانی او تاثیر بگذارند.

در یک رابطه صمیمانه، کودکی که تجربه دلبستگی ایمن را داشته ظرفیت هیجانی ای را از خود نشان می دهد که ناشی از حس قوی از خود گذشتگی و مسئولیت پذیری است. بخاطردفاعی نبودن و در ارتباط بودن با هیجاناتش ،این فرد می تواند به سادگی از احساساتش آگاه باشد و آنها را به زبان بیاورد که به خودتنظیمی کمک کرده و باعث می شود بزرگسالان نیز از او حمایت کنند.

این ویژگی ها در صورتی که همه چیز خوب پیش برود در بزرگسالی نیز تبدیل به نقطه قوت این فرد خواهد شد. توجه به این نکته مهم است که همه بچه ها در طول رشد خود دوره های بد خلقی و پرخاش به والدین را دارند ولی مساله مهم این است که کودک ایمن ،پس از این رفتار منفی صادقانه عذر خواهی میکنند و نسبت به والدین احساس همدردی نشان می دهد که همین امر نمایانگر هوش هیجانی اوست.

هرچند که واژه امن به این معنی است که اضطراب و ناامنی وجود  ندارد ولی در واقع سبک دلبستگی ایمن به این معنا نیست که فرد همیشه احساس امنیت میکند.سبک دلبستگی ایمن نشان میدهد فرد به اعتماد بنفس بالایی برای تحمل هیجانات منفی دارد و از سطح خودآگاهی خوبی برخوردار است. اگر چه این سبک زندگی اند. خود اضطراب آور است و اضطراب به فرد حس بدی می دهد ولی  این احساس موقتی است و بخاطر وضعیت روانی سالم میتواند سریع از بین برود.

برای مثال در نظر بگیرید حمید از سارا عصبانی است. سارا قول داده که محل کارش را سر وقت ترک کند و به خانه برگردد تا به تام در شام پختن ،کارهای خانه و مشق بچه ها کمک کند ولی هر روز با سه ساعت تاخیر می آید.بعد از اینکه کار چند بار تکرار شد،حمید خشم و ناامیدی اش را نسبت به سارا ابراز می کند.

اگر سارا دلبستگی ایمن داشته باشد ،با همه ناراحت کنندگی و آزاردهندگی ،شروع به بررسی رفتار خود می کند ،او درک می کند که بار زیادی که روی شونه حمید افتاده است باعث می شود او شبیه یک انسان خود خواه به نظر برسد و از اینکار شرمنده می شود . با بررسی انعکاس رفتارش متوجه می شود حمید احساس رها شدگی پیدا کرده و از او بخاطر این رفتارش عذر خواهی می کند و همدلی نشان می دهد. بعد از آن برای جبران رفتارش به هر نحوی که می تواند تلاش میکند و باعث می شود تا مشکل بینشان حل شود.سارا بخاطر رفتار قبلی اش قطعا احساس پشیمانی می کند که باعث می شود ،مجددا آن را تکرار نکند.

بخاطر هیجانات ناخوشایند، سارا به سطح بالاتری از بینش نسبت به خود میرسد و ارتباطش با حمید بهتر می شود.

 در مقابل اگر سارا دلبستگی ناایمن داشت، به یک شخص دفاع کننده تبدیل میشد. اگر حمید از او انتقاد میکرد او جهت پیکان را به سمت خود حمید برمیگرداند. به او میگفت که باید از بهانه گرفتن دست بردارد و از اینکه سارا نان آور خانه است خوشحال باشد. او حمید را به خاطر درآمد کمتر متهم میکرد و حتی برای جلوه کامل نمایش قربانی به اتاقش می رفت.

 سارا در این س ناریو از ناراحتی ناشی از مسوولیت پذیری و همدلی فرار میکند زیرا که باور دارد او قربانی و حمید مقصر است .او بیشتر از این احساس ناامنی میکند که بتواند با خودش روبرو شود و رفتارش را بسنجد. کمبود خودآگاهی باعث می شود که سارا در ارتباطش هرروز ناموفق تر باشد.


با اینکه دفاعهای روانشناختی همگانی هستند ولی فردی که دلبستگی ایمن دارد بیشتر از دیگران نسبت به آنها آگاهی دارد که به او بینش متفاوتی در مورد واکنشهای هیجانی اش می دهد. غمگین بودن و در همان زمان داشتن قابلیت تنظیم هیجان و برگشتن به حالت طبیعی یکی از ملاک های هوش هیجانی است. کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند مثل دیگران دچار اضطراب می شوند ولی بر خلاف بقیه هنوز با هیجاناتشان در ارتباط نزدیکند و سریعا وجودشان را احساس می کنند.


فردی که مکانیسم های دفاعی شدیدی دارد و سبک دلبستگی نا ایمن دارد و کمتر از این دفاع ها آگاه است. استفاده مداوم از مکانیسم هایی مانند فرافکنی،انکار و نقش قربانی بازی کردن بدون بینش،در اکثر موارد باعث می شود فرد کمتر به ظرفیت های هیجانی عمیقتر خود مانند پشیمانی ،همدلی و مسولیت پذیری دسترسی داشته باشد.

برای مثال در داستان بالا ،سارا باور دارد که در این سناریو قربانی است و از تمایل خود به فرافکنی ناآگاه است.

دیدگاه سارا بصورت درست و غلط است و متاسفانه این افراد هوش هیجانی پایینتری دارندچرا که از احساسات نا خوشایند شان جدا شده اند.

دلبستگی ایمن یک زندگی بدون اضطراب به همراه ندارد ولی این ناراحتی ارزش نتیجه ای که از آن به دست می آید را دارد . کسی هوش هیجانی بالایی دارد که خودآگاه است،همدلی می کند ،مسولیت پذیر و از نظر هیجانی منعطف است.


کسی که خود بازتاب شخصی می دهد و به دنبال بهترین خودش یودن است.،بر لحظات خود خواهی پیروز می شود. انسانی که دوست دارد در رابطه نزدیک با دیگران باشد و از حضور آنها لذت بیشتری ببرد ،خطاهای خود را پیدا می کند ،آنها را اصلاح کرده و از صمیمیت بیشتر لذت می برد.

 

منبع
ravanboneh
نمایش بیشتر

ریحانه نصر اصفهانی

کارشناس ارشد روان شناسی بالینی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
error: