فرهنگ خرید کردن
- مرجع آزمون های آنلاین رایگان
- شخصیت، ازدواج، روابط، آسیب شناسی
- فردی، شغلی، تحصیلی، سازمانی و ...
- ارائه آموزش های صوتی و تصویری
- ارائه مطالب علمی و روان شناسی
- گروه سنی کودکان تا بزرگسالان
مردها بیرون ماندهاند. بیرون مغازه ایستادهاند و چشم میگردانند. چشم میگردانند تا بلکه بانویشان را که کیسه به دست و لبخند به لب از مغازه بیرون میآید، شناسایی کنند و هرچه زودتر از این شلوغی و انتظار خلاص شوند. روی شیشههای مغازه نوشته شده: «به علت ازدحام و قرار گرفتن در روزهای حراج، از پذیرایی آقایان معذور میباشیم.» این همان اطلاعیهای است که در کنار دیگر پوسترها و کاغذهای رنگی که روی بیشتر آنها واژه SALE نوشته شده، جا خوش کرده وآب پاکی را روی دست آقایان ریخته.
البته مردی که پشت دخل نشسته، دائما به مشتریها گوشزد میکند که ورود آقایان ممنوع است. صندوقدار که خستگی یک روز کاری تقریبا بیهوشش کرده، در این مواقع حوصله تعارف تکه پارهکردن و خواهشهای مودبانه را ندارد. برای همین چشمش که به جمال یک مرد روشن میشود، تقریبا فریاد میزند: «آقا نیا تو!»
عابران برای اینکه سر از ماجرا در بیاورند و برایشان کاشف به عمل آید که در این مغازه چه خبر است، احتیاج به هوش سرشاری ندارند. یکی از کاغذهای بزرگی که روی شیشه مغازه نصب شده، همان اول گوشی را دست مردم میدهد: «انواع مانتو فقط ۲۰ تومان.» روزهای پایانی تابستان – اواخر شهریورماه – بهترین زمان برای مغازهداران است تا به قول خودشان بزرگترین حراجشان را ترتیب دهند و مردم را از پایین آمدن قیمتها حسابی کیفور کنند.
رابطه مد و حراج
اولین قدم برای دست و پا کردن یک حراج واقعی چند تکه کاغذ و مقواست که مغازهدارها زحمت نگاشتن واژه «حراج»، «فروش فوقالعاده» یا هر کلمه و عبارت مشابهی را روی آنها میکشند و آنها را با چند تکه چسب به شیشههای مغازه میچسبانند. اما بخش اصلی کار فروشندهها، ترسیم کردن عدد مخصوصی است که پشت شیشه مغازه مینشیند و ماهیت حراج مغازه را مشخص میکند.
با وجود اینکه درصد معمول برای به حراج گذاشتن اجناس یک فروشگاه ۲۰ تا ۳۰ درصد است، خیلی از مالکان مغازههای مانتو فروشی در پایان فصل چوب حراج به اجناس میزنند و این درصد را تا ۷۰ درصد هم میرسانند.
اما دومین قدم برای راهانداختن یک حراج واقعی چیست؟ فروشندههای محترم با یک ماژیک روی قیمتهای گذشته خط قرمز میکشند و قیمت جدید را روی برچسب منقش میکنند.
ماجرا همین جا جالب میشود. تفاوت فاحشی که گاهی در برخی قیمتها به چشم میخورد، چشم خیلی از مشتریها را گرد میکند. بعضی مشتریها با دیدن قیمتها و تفاوت عمدهای که با اعداد قبلی دارد، لبخند فاتحانهای بر لبان خود جاری میکنند و به خیال اینکه یک معامله پرسود انجام دادهاند، جنس مورد نظر را خریداری میکنند. اما دسته دوم با عنایت به اینکه قیمت جدید، تفاوت عمدهای با قیمت قبلی ندارد، خود را قربانی یک دسیسه تجاری میبینند و به سرعت مغازه را ترک میکنند.
اگر چرخی در مانتو فروشیهای میدان هفت تیر، ولی عصر، پاساژهای تجریش و… بزنید؛ حتما با نمایندگان این دو دسته مواجه میشوید.
مارال، دختر جوانی است که مشغول وارسی مانتوهای یکی از مغازههای میدان هفت تیر است. قبل از اینکه مدل و طرح مانتوهایی را که با دست آنها را از روی رگال جلو میکشد، بررسی کند، سراغ قیمت میرود و اتیکت مانتو را تا نزدیک چشم جلو میآورد و نگاه عالمانهای به آن میاندازد.
مارال یک «حراج باز» تمام عیار است. دختری که ترجیح میدهد در حراج پایان فصل مغازهها حاضر شود و جنس مورد علاقهاش را خریداری کند و حتی آن را تا سال آینده نگهداری کند: «وقت زیادی برای پرسه زدن در مانتوفروشیها میگذارم. البته در زمان حراج. اینطوری حداقل پول مفت بابت مانتو نمیدهم.» به یکی از مانتوهای روی رگال اشاره میکند و میگوید: «همین مانتو یک ماه پیش حداقل ۶۰ هزار تومان قیمت داشت اما حالا ۲۵ هزار تومان است. من میتوانم با همان پول دو تا مانتو بخرم.»
میگوید بخشی از مانتوهایی را که میخرد، تا چند ماه نگه میدارد تا موعد استفاده آن فرا برسد: «پارسال که مانتوهای پاییزه به حراج گذاشته شد، سه تا خریدم. همینها را تا چند هفته دیگر میتوانم استفاده کنم. از مد هم نمیافتد، چون مدلهایی انتخاب میکنم که در هر شرایطی هوادار دارد. بحث مد هم که وسط باشد، من ترجیح میدهم پول کمتری بدهم، اما ضد مد باشم.»
نگین، دوست مارال که در بازارگردی همسفر اوست، اما به خرید از حراجیها اعتقادی ندارد. نگین دوست دارد تابع مد باشد و: «حوصله نگهداری مانتوها در بغچه را هم ندارم. بالاخره برای اینکه روی مد باشی، باید بیشتر پول خرج کنی.»
اکثر افرادی که مانتوهای خود را از حراجیهای پایان فصل خریداری میکنند، ترجیح میدهند مثل مارال فکر کنند. اینطوری هم پول بیشتری پسانداز میکنند و هم میتوانند چند مانتو با مدلهای مختلف داشته باشند.
البته این افراد هم نمیتوانند به راحتی از خیر کلاهی که در اواسط فصل سرشان رفته، بگذرند. برای همین هم حین وارسی مانتوها بازار کنایههای پرتابی مشتریها به سمت فروشندگان داغ داغ است.
این را بردیا، فروشنده یکی از مانتوفروشیهایی که در روزهای حراج به سر میبرد میگوید و ادامه میدهد: «ما اینجا کارگر هستیم. صاحب مغازه هر چقدر هم سود کند، حقوق ما ثابت است. یعنی نوسان قیمت تغییری در دستمزد دریافتی ما ندارد. اما خیلی از خریدارها این را نمیدانند. شاید هم چون ما دم دستشان هستیم، عصبانیتشان را سر ما خالی میکنند. یک روز یک خانم جوان به همراه مادرشان آمده بودند. دختر اصرار داشت چند تا مانتو بخرد. اما مادر میگفت چقدر تو سادهای. مادر معتقد بود اینطور سر دختر کلاه میرود. چون قیمت مانتوی موردنظرش حداقل ۲۰ هزار تومان کمتر از قیمت قبلیاش بود. خلاصه که دختر موفق شد، اما مادرش آخر به ما گفت خدا لعنتتان کند که اینقدر روی جنسها میکشید که میتوانید این همه از قیمت قبلیاش کم کنید.»
بردیا البته به این دست مشتریها حق هم میدهد: «قبول دارم. همین مانتو که قیمتش در حراج شده ۲۵ هزار تومان، دو برابر بیشتر قیمت داشته. اما بالاخره اجاره مغازهها بالاست و صاحب مغازه هم باید از جایی نان بخورد.»
آنها که ضرر نمیکنند
قیمت اصلی مانتوها چقدر است؟ فروشنده با فروش یک عدد مانتو چقدر سود میکند؟
این سؤالاتی است که شاید برخی خریداران از فروشندهها سؤال کنند تا حساب سود و زیان مانتوفروشها دستشان بیاید.
اما جوابهایی که از زبان فروشندهها خارج میشود، به شدت ضد و نقیض است؛ البته اگر مثل خیلی از فروشندهها از پاسخدادن به سؤال طفره نروند.
فرهاد. ب صاحب یکی از مانتو فروشیهای میدان تجریش است که به اصطلاح پشت دخل نشسته و پولهای بیزبان را داخل صندوق میچیند: «حراجیهای ما مخصوص مدلهایی است که قدیمی میشوند. وقتی فصل در حال تغییر است، برخی جنسهایمان را حراج میکنیم تا روی دستمان نماند. اما ما در حراج هیچ سودی نمیکنیم و جنسها را به قیمت خرید میفروشیم. مثلا این مانتوی ۲۳ هزار تومانی را با همین قیمت از تولیدی خریدیم.»
اما یکی از فروشندههای جوان همین مغازه که مانتوها را برای پرو دست خریدارها میدهد، میگوید: «مطمئن باشید هیچ مغازهداری در حراج ضرر نمیکند. اگر مانتویی به قیمت ۲۰ هزار تومان به فروش رسید؛ اطمینان داشته باشید که قیمت خریدش از سه، چهار هزار تومان کمتر بوده است.»
سالاری معتقد است با یک حساب سرانگشتی هم میتوان متوجه شد که هر مانتو با چه هزینهای دوخته خواهد شد: «هر مالکی که حراج میگذارد، به فکر خالیکردن مغازه و آوردن جنسهای جدید است. بنابراین مانتوها را زیر قیمت میفروشد، ولی مالک از فروش همین مانتوها به فروشندهها حقوق میدهد. پس مطمئن باشید هر قیمتی که برای شما در نظر گرفته میشود، نصف خرید قیمت است.»
یکی بخر، دو تا ببر
پشت ویترین مغازه نوشته شده: «۲۰۰۰۰ تومان»
هر خریداری که عقل سالمی داشته باشد، از این عبارت یک نکته برداشت میکند؛ اینکه قیمت مانتوهای این مغازه ۲۰۰۰۰ تومان است. اما همین خریداران سالم اگر وارد مانتوفروشی شوند، به هوش خود شک میکنند.
مانتوهایی که طرحهای مشابه دارند، گوشه گوشه مغازه را اشغال کردهاند و هر دسته قیمت مخصوص به خود را دارد: از ۱۸ تا ۲۴ هزار تومان. ۴۰ هزار تومان. ۳۲۵۰۰ و… قیمتهای متفاوتی است که در این مغازه به فروش میرسد.
اما اگر کمی چشم بچرخانید، چشمتان به دیدار مانتوهای ۲۰ هزار تومانی که به خاطر آنها وارد مغازه شدید هم روشن میشود. مانتوهایی که احتمالا یکی از هوشمندان مغازه آنها را با دقت از بین مانتوها جدا کرده است. میگوییم هوشمند چون هیچ کدام از مانتوهای روی رگال قابل استفاده نیست و عمده آنها نقص دارد.
فروشندهها و صاحبان مانتوفروشیها برای اینکه جذب مشتری کنند، گاهی از این روشها استفاده میکنند. مثل این مانتوفروشی و مورد مشابهی که در یکی از پاساژهای تجریش قرار دارد. «یکی بخر، ۲ تا ببر» این همان جملهای است که مشتریها را به سمت مغازه میکشاند و مردم بعد از چند دقیقه معطلشدن با لب و لوچه آویزان از مغازه بیرون میزنند.
حکایت این مانتوها که مشتری تصور میکند با دست و دلبازی مالک مغازه به این سرنوشت دچار شده، تفاوتی با مانتوهای ۲۰ هزار تومانی مغازه قبل ندارد. کیفیت پایین مانتوهای یک رگال باعث شده، صاحبان آن برای خلاص شدن از شرشان جایزه تعیین کنند و در صورتی که یکی از مشتریها بتواند یکی از آنها را انتخاب کند، یک مانتوی دیگر هم به عنوان هدیه با خود ببرد.
در حدود ۱۵ دقیقهای که در این مانتوفروشی منتظر شدیم، هیچ کدام از مشتریها موفق نشد چنین شقالقمری انجام دهد و از میان این مانتوهای رده خارج یکی را انتخاب کند و یکی هم اشانتیون بگیرد. هرچند صاحبان مغازه از ترفند خود راضی به نظر میرسند. چون مشتریها بعد از ناامیدشدن از خرید مانتوهای دوتایی سراغ دیگر رگالها میروند و دست خالی از مغازه دل نمیکنند. خیلی از مشتریها به خیال اینکه از مغازهای خرید کردند که قیمتهای مناسبی داشته، احساس شعف میکنند و خاطره این پیروزی را در ذهن نگه میدارند!