روانکاوی

روانکاوی و ادبیات

خدمات تن دار نیک
  • مرجع آزمون های آنلاین رایگان
  • شخصیت، ازدواج، روابط، آسیب شناسی
  • فردی، شغلی، تحصیلی، سازمانی و ...
  • ارائه آموزش های صوتی و تصویری
  • ارائه مطالب علمی و روان شناسی
  • گروه سنی کودکان تا بزرگسالان

مقدمه

 نقد روانکاوانه نیز مانند روانکاوی قدمتی حدودا صد ساله دارد. در واقع فروید از اولین نظریه پردازی های خود به ادبیات متوسل شد؛ در واقع وی از سال ۱۸۹۷ به بررسی ارتباط بین ادیپوس شاه اثر سوفوکل یا هملت شکسپیر با حالات روحی بیمارانش پرداخت تا یکی از مفاهیم اصلی آن که به طور دقیق “عقده ی ادیپ” نام دارد را خلق کند. وی حتی در سال ۱۹۲۸ به این دو تراژدی، رمان “برادران کارامازوف” اثر داستایوفسکی را نیز اضافه کرد. خواهیم دید که تاریخچه ی نظریه ی نقد روانکاوانه را نمی توان از افسانهها، داستانها و آثار ادبی جدا کرد. این مثال از کاربرد عملی روش فروید در متون ادبی همچنین نشان میدهد که اتخاذ روش سادهای از یک “روانکاوی کاربردی ” بسیار دشوار است:

– از یک طرف، روانکاوی به عنوان علمی که فقط در حوزهی خود، یعنی آسیب شناسی روانی (اختلال اعصاب، روان پریشی انحراف و غیره)، بنا شده است و تنها با علم بالینی آن در ارتباط است.

 – از طرفی دیگر، نقدی است که می بایست در گام دوم به اعمال دستاوردهای این علم در یک حوزه ی دیگر، یعنی محصولات فرهنگی بپردازد

در حقیقت، با خواندن نوشته های اولیه فروید، می بینیم که تحلیل اساسا یک آزمایش اصلی در گفتار و گفتمان است و می توان گفت ادبیات والاترین نوع كلام است که فرد می تواند به آن متوسل شود. پس ادبیات و روانکاوی رابطهی تنگاتنگی با یکدیگر دارند که نمود اصلی آن را می توان در ادبیات قرن بیستم و در جریان های ادبی دادائیسم و سورئالیسم جستجوکرد.

در حقیقت این جریان های ادبی که به سرعت تمام جنبه های هنر ازجمله تئاتر و سینما، نقاشی وحتی مجسمه سازی را در بر گرفتند،محصول آشفتگی و درگیری های سال های جنگ جهانی است. در اوایل قرن بیست، تحقیقات فروید نشان داد که یک بخش از شخصیت انسان از ضمیر خودآگاه وی مخفی می ماند و آن راذهن نیمه خودآگاه نامید

به دنبال راهی برای کشف آن گشت.تحقیقات وی به اونشان داد که ذهن نیمه خودآگاه توضیحی است بر آنچه در خودآگاه فرد می گذرد و در جریان ادبی سوردالیست ،نویسنده به دنبال دسترسی به این ناخودآگاه است و به این منظور به هیپنوتیزم و یا حتی مواد مخدر روی می آورد تا آنچه در نا خودآگاه می گذرد را از راه نوشتار اتوماتیک ،نیروی غریضه ،تصادف و غیره به قلم در آورد . کوچکترین تلاشی برای بیان یک حقیقت از ناخودآگاه بودن آن می کاهد زیرا ضمیر خودآگاه به تصحیح آن می پردازد.

اینجاست که خط خوردگی ها اهمیت پیدا می کنند زیرا در حقیقت همین خط خوردگی ها هستند که آنچه را که ضمیر نا خودآگاه می گذرد نشان می دهد.


مطالعه متون ادبی این امکان را برای روانکاو ی نوپا فراهم کرده است که برای دستیابی به جایگاه یک نظریه عمومی ،از حوزهی صرفا پزشکی خارج شود. روانکاوی ادبی همچنین چشم انداز نقد را تغییر داده است. اما هنوز هم سوالات مهمی وجود دارد، دقیقا جایگاه این نقد در حوزه بازتاب فرهنگی چیست؟ اهداف و نتایج آن چیست؟ این نقد چه تغییری در خواندن خود متن و همچنین در حوزه ی عملی هنر دارد> برای پاسخ به این سوالات به دنبال آیتم که بتوانیم نقد روانکاوانه را به عنوان یک حوزه ی قطعا پیچیده ،اما نسبتا منظم ارائه دهیم.


بگویید تا رهایی یابید

از سال 1892 بود که فروید توسط بیماران هیستریک خود به ترک هیپنوتیزم یا سوال پیچ کردنهای مصرانه با محوریت عنصری که پاتوژن نامیده می شود ،هدایت شد تا به آنها اجازه دهد آزادانه صحبت کنند ،صحبت درمانی که بر مبنای میل به گفتن آنچه برای گفتن دارد بدون مداخلهی محدود کننده و بی موقع درمانگراست. این تجربیات که   

در آن فروید کارایی پزشکی سخنان به طاهر بی نظم را کشف می کند،در مطالعات مربوط به هیستری ثبت شده است. صحبت درمانی یعنی توجه به ارتباطات عیر ارادی ی ،بیان ایده هایی که به ذهن می رسد ،بدون جانبگیری و همچنین بدون نقد(خواب و تفسیرش)

در بیمار،تعلیق تمام قضاوت های اخلاقی یا عقلانی باعث می شود تا کلمات ،تصاویر ،احساسات و خاطرات غیر منتظره های به وجود بیایند که ناگهان باعث تغییر در اطلاعاتی می شود که از خودفرد،دیگران ویا ارتباطات او با دیگران شات می گیرد.

 

تحلیلگر نباید بخشی از گفته های بیمار را برتر بشمارد .او بایدبدون جایگزین سانسور شخصی خود برای انتخابی که بیمار از آن خود داری کرده است به بیمار گوش کند(از تکنیک روانکاوی)،و تا حد امکان پیش فرض های نظری خود را در این قضیه وارد نکند ،سرانجام او باید به زمان و شکل تفسیر های خود بسیار توجه داشته باشد


بنابر این ،روانکاوی تجربه ایست که صرفا در زبان اتفاق می افتد

قانون این است : “بگو و فقط بگو.” ژاک لاکان در کتاب نوشته ها”

گفت:تنها یک رسانه وجود دارد :کلام بیمار .اما،این کلام،که غالبا از صحنه ای در روز قبل ،از یک رویا یا از یک جمله درگیر کننده نشات می گیرد ،هجوم تصاویر (از بازنمایی)،احساسات ،تاثیرات ،خاطرات ،افکار ،که به نوبه خود در معرض کار تجزیه و تحلیل قرار می گیرند را هدایت می کنند.

در آنالیز اساسا دو فرد حضور دارند: بیمار و تحلیلگر ،حتی اگر بیمار تحلیلگر را نبیند ،حتی اگر نحلیلگر ساکت باشد : هیچ سخنی بدون پاسخ وجود ندارد ،حتی اگر فقط با سکوت روبرو شود ،به شرط آنکه شنونده های وجود داشته باشد

که قلب عملکرد آن در تجزیه و تحلیل همین است

تحلیلگر فرد دیگریست او اول از همه کسی است که ما در مقابل آن صحبت می کنیم،شاهد آنچه گفته می شود ،ضامن این احتمال که خود را به عنوان سوژه ی این کلام عجیب که از خودآگاه به دور است بداند.

او در عین حال کسی است که به آن خطاب می کنیم. البته باید بگویم کسانی ،زن و مرد ،از راه دور یا نزدیک ،واقعییا خیالی، همه ی ارواحی که بر ما احضار می شوند یا حتی خودمان ،پس تنها یک راه برای تحمیل ایده ها،تصاویر و امیال به دنیای بیرون وجود دارند و آن هم فرافکنی است. این تجزیه و تحلیل هنگامی به پایان می رسد که همه این ارواح جایگاه مناسب خود را در داستان ما پیدا کرده و ما بتوانیم با تحلیلگر مانند یک شخص مفرد صحبت کنیم.


این رابطه جدید فقط در صورتی قابل درک است که یک حوزه روانشناختی مشترک را هم در قلب و هم در حاشیه ارتباطات آگاهانه بپذیریم و آن نا خود آگاه است. این رابطه تجربی است،تا آنجا که باعث ظهور فرآیند های نا خودآگاه در گفتار یا گفتمان می شود.

 

منبع
ravanboneh
نمایش بیشتر

ریحانه نصر اصفهانی

کارشناس ارشد روان شناسی بالینی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
error: