اخبار روان شناسی

آیا اخلاق در انسانها ذاتی است و یا اکتسابی؟

خدمات تن دار نیک
  • مرجع آزمون های آنلاین رایگان
  • شخصیت، ازدواج، روابط، آسیب شناسی
  • فردی، شغلی، تحصیلی، سازمانی و ...
  • ارائه آموزش های صوتی و تصویری
  • ارائه مطالب علمی و روان شناسی
  • گروه سنی کودکان تا بزرگسالان

قبل از در نظر گرفتن نقش تکامل در اخلاق انسانی، تشخیص وجه تمایز بین معانی این دو مفهوم کمک مؤثری به ما می کند. در بسیاری از جوامع تعداد زیادی از اندیشمندان و افراد بالغ، صفت اخلاقی را به اعمال یک فرد نسبت می دهند. مشخصا صفت اخلاقی با مواردی همچون محبت و مهربانی، وفاداری، صداقت با خانواده و دوستان و شجاعت در مواقع خطر و خویشتن داری از رفتارهایی که موجب آزار دیگران می گردد، تعریف می شود. تعداد کمتری از جوامع و عموما جوامع غربی، ترجیح میدهند که صفت اخلاقی را به فردی نسبت دهند که به ارزش های اخلاقی خودش وفادار باشد، حتی اگر آن ارزش ها با درک جامعه مطابقت نداشته باشد. مردم بریتانیا، توماس موره را یک فرد اخلاق مدار می دانند با وجود اینکه او تقاضای اخلاق مدارانه را در رابطه با وفادار ماندن به پادشاهی که بسیار با مروت با او رفتار کرده بود، نقض کرد چرا که موره احترام به عقاید شخصی خود را برگزید.

دو جفت متضاد خوب و بد «بنیان و اساس هر دو مفهوم اخلاقی میباشند». هر کودک دو ساله که دارای ذهن سالم است، یک درک اولیه از معانی این مفاهیم دارد که این مشخصه در سال دوم زندگی پدیدار می گردد. همچنین این امر همزمان با توانایی تشخیص و انتخاب تفکرات و احساسات دیگران، صحبت ها و خودآگاهی اتفاق می افتد. توانایی استنباط از ذهنیت یک فرد دیگر منتج به درک و فهم کودکان می گردد در رابطه با این موضوع که برخی رفتارها خوب و برخی بد میباشند حتی اگر آنها خود، قبلا این رفتارها را نداشته باشند. یک کودک سه ساله که هرگز مربای توت فرنگی را روی یک لباس تمیز سفیدرنگ نریخته است، وقتی مادرش به او می گوید لطفا مربای قرمزرنگ را بر روی لباس بریز قبول نمی کند که این کار را انجام دهد؛ چراکه کودک درک می کند که این عمل مخالفت یک شخص را برمی انگیزد.

اود کو اسکیمو از خلیج هادسون این درک را «اهوما» می نامد وفیجیانز آن را «واکایالا» می نامد و هر دو جامعه میدانند که این امر قبل از تولد سه سالگی کودک اتفاق می افتد. یکی از مادران در یکی از پژوهش های من، کودک سه ساله اش را می دید که خودش را با فشار نیشگون می گرفت. هنگامی که او از پسرش می پرسید چرا این کار را انجام می دهد او جواب می داد، «من خودم را دوست ندارم». این پسر همچنین سابقه تندی کردن و حمله به کودکان دیگر همسایه ها را داشته است.

بسیاری از کودکان کم سن و سال، وقتی قادر به انجام عملی که بزرگسالان از آنها می خواهند انجام دهند، نیستند؛ شروع به گریه کردن می کنند. بسیاری از کودکان دوساله و البته نه کودک یک ساله، وقتی بزرگترها سه حرکت یکپارچه را با اسباب بازی های مختلف انجام می دهند و می گویند «حالا نوبت توست که بازی کنی»، کودکان کمی بزرگتر، از این حرف این گونه برداشت می کنند که از آنها خواسته شده که همان حرکت های بزرگترشان را انجام دهند اما احساس می کنند که قادر به انجام آن حرکات نیستند. ناراحتی آنها یک احساس ناخوشایند را در آنها شکل می دهد که باعث خجالت و احساس گناه در آنها می شود.

خصیصه های منحصربه فرد ذهن بالغ انسان، بنیان و اساس این پدیده است. برخی از این خصیصه ها یک ذهن بزرگتر با الگوهای منحصر به فرد حالت ژن ها است و یک میکرو آناتومی دسته ی مشخص عصبها که عصب های ون ایکانامو نامیده. می شوند در قشر جلویی مغز و الگوی ارتباط بین موقعیت ها است.

طبیعت، انباشته از خصیصه هایی است که منحصر به گونه مشخصی است.خفاش از انعکاس صداها که از دهانشان منتشر می شود در تشخیص حشرات استفاده می کنند. پنگوئن های امپراتور پدر، تمایل دارند از تخم هایی که در فصل زمستان به وجود آورده اند، پرستاری کنند. انسان ها تنها گونه ای هستند که قادر به ترکیب استعداد فهم یک گستره وسیع پیشامدهای غیر قابل رؤیت، ترکیب نمادهای زبانی و خود آگاهی درباره اینکه او یک نهاد مسئول در رابطه با اعمالی که با اختیار خود انجام داده است، می باشد. پایه و اساس ظهور فراگیر احساس تشخیص درست از غلط ارتباط با الگوهای منحصر به فرد ژنها و حالات ژنی ما دارد. ویژگی های تشخیص فیزیکی انسانها منتج به یک یا بیشتر ویژگی های روان شناسانهی منحصر به فرد ما می شود. اسکلت مسطح صورت در نتیجه ژنهایی به و جود آمده است که در ایجاد سلول های جنین مؤثر هستند که نورال كرست نامیده می شوند و این ژنها سیستم عصبی ارادی را تحت تأثیر قرار می دهد و در نتیجه اساس احساسات و حالات احساسی مختلف ترس، لذت، عصبانیت و همدردی را تشکیل میدهد..

اندیشمندان، رمان نویسان و محققان اجتماعی دریافته اند که انسان ها شیفته اقدامات، پیشامدها و مردمانی هستند که خوب یا بد می باشند و همچنین نسبت به گناه و سرافکندگی حساس هستند زمانی که طوری عمل می کنند که ناسازگار با درک آنها از رفتار و منش خوب است. چارلز داروین، در سن بیست و هفت سالگی در یکی از یادداشتهای خود نوشته بود که انسان ها دارای سه غریزه می باشند: اجتماعی، ازدواجی و درک خوب و بد. او همچنین یک حس اخلاقی به پسر سیزده ماهه خود نسبت داد. همچنین، وقتی او چندین سال بعد کتاب هبوط انسان را نوشت، عقیده قبلی خود را نادیده گرفت تا بتواند نظریه تکامل یکپارچه از میمون به انسان را نگه دارد. این عقیده نیازمند این بود که داروین درک تضاد بین خوب و بد را انکار کند، موردی که در همه کودکان نمایان میشود اما در سایر حیوانات وجود ندارد.

اگرچه زیست شناسان تکاملی مدعی هستند که اعمال انسانی گرایش به کمک به یک تکامل یافته ی دیگر را دارند زیرا آنها با افزایش خوشنامی نوع دوستانه خود یا موظف کردن فردی که به او کمک کردن به جبران محبتی که در حق او انجام داده اند، به نوعی به سازگاری افراد همنوع کمک می کنند. مثال های زیادی از رفتارهای نوع دوستانه انسانها وجود دارد که لزوما دنباله روی این نتایج منفعت آور نیست. در پنج سال گذشته، تعداد اروپایی هایی که به ط ور ناشناس خون اهدا کرده اند بسیار بیشتر از کسانی هست که مرتکب جرم، تجاوز، قتل و یا دزدی شده اند. اعضای گونه های ما معمولا افراد غریبه را کمک می کنند با اینکه می دانند تنها پاداشی که در ازای این عمل خیرخواهانه شان می گیرند تفکر مثبتی درباره آنهاست، در نتیجه آنها خود را ملزم می کنند که افراد خوبی باشند این در حالی است که هیچ مشاهده ای درباره رفتار خیرخواهانه مشابه در بین میمون ها دیده نشده است. نوع دوستی در بین انسان ها از طریق قصد و عزم عامل تعریف می گردد. نوع دوستی در حیوانات از طریق تبعات اعمال عامل بر روی گیرنده کمک تعریف می گردد. اگر ما تعریف دوم را درباره انسانها به کار گیریم باید این چنین نتیجه گیری کنیم که یک کارمند که اشتباها پول زیادی را به یک مشتری برگردانده است، یک عمل نوع دوستانه انجام داده است..

حقيقتها، بنیان های حمایت کننده هر عقیده اخلاقی را تضعیف می کنند ولی هیچ حقیقتی نمی تواند پایه بیشتر استانداردهای اخلاقی ما را تأمین کند. یک استثنای ممکن برای این اصل، دستور اخلاقی برای عملیات سرکوبی است که باعث آزار دیگری بدون فتنه انگیزی می شود. ظرفیت های فراگیر برای همدردی با احساسات یک قربانی مانند یک متوقف کننده رفتارهای این چنینی عمل می کند. بیشتر عقاید اخلاق مدارا نه از احساسات جوامع سرچشمه می گیرد. حتی توماس هاکسلی، حمایتگر نظریه سگ بزرگ داروین، اظهار می کند که هیچ کدام از حقایق تکاملی و یا نظریه ها نمی توانستند در دفاع از برتری بخش عمده ای از استانداردهای اخلاقی برآیند، چون احساسات و عواطف یک جامعه تغییر می کند چرا که پیشامدهای تاریخی، اخلاق جامعه را دستخوش تغییر قرار می دهد. به افزایش حجم پذیرش همه ادیان، اقوام و روش های زندگی مختلف از سال ۱۹۶۰ توسط جوانان آمریکایی توجه کنید که در نتیجه تقاضای اقلیت ها برای احترام به آنها به وجود آمده است. کانت، اگر می فهمید که بسیاری از آمریکاییهای معاصر پذیرش زوج های همجنسگرا را به عنوان یک استاندارد اخلاقی پذیرفته اند، بسیار متعجب می گشت.

همه جوامع یک کد اخلاقی را اختراع می کنند چرا که عقل به ما می گوید که حسادت، بدطینتی و عصبانیت، احساساتی که می توانند تا آخر عمر وجود داشته باشند، در همه انسانها وجود دارد و اندام و اعضای بدن انسانها قدرت آزار رساندن به افرادی که دوستشان نداریم را دارند. اگر درک اخلاقی کودکان، در تولد دوسالگی آنها ظهور نمی کرد؛ بسیاری از کودکان سه ساله به راحتی وسوسه می شدند که خواهر یا برادر کوچکترشان را اذیت کنند. این اعمال بسیار به ندرت رخ می دهند به طوری که اگر رخ دهند در تیتر روزنامه ها آورده می شوند. یونانی ها مفهوم «ادایمونیا» را اختراع کردند که به معنی احساسی می باشد که به دنبال قضاوت درباره فردی که زندگی خوبی ساخته است، پدیدار می گردد زیرا آنها درک می کردند که این حالت اخلاقی یک موقعیت ممتاز را در میراث هر فردی در رابطه با اهداف مورد علاقه او، کسب می کند.

از نظر یونانیان و حتی از نظر رشدی و با توجه به توضیحات ذکر شده، توانایی افراد برای تشخیص خوبی از بدی و یا به عبارت دیگر اخلاق، یک سیر طبیعی و منطقی و ذاتی در وجود انسان است که به دلیل مشخصات مغز در طول تکامل بوجود می آید و پایه و اساس اجتماعی شدن انسان را بنا می کند.

منبع
ravanboneh
نمایش بیشتر

ریحانه نصر اصفهانی

کارشناس ارشد روان شناسی بالینی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
error: