طلاق آخرین راه است، نه اولین راه
- مرجع آزمون های آنلاین رایگان
- شخصیت، ازدواج، روابط، آسیب شناسی
- فردی، شغلی، تحصیلی، سازمانی و ...
- ارائه آموزش های صوتی و تصویری
- ارائه مطالب علمی و روان شناسی
- گروه سنی کودکان تا بزرگسالان
طلاق، شیوه نهادینهشده اختیاری پایان یک پیوند است. اولین نقش و وظیفه هنجارهای اخلاقی یک جامعه تنظیم روابط زن و مرد بر پایه اصولی و منطقی است. زیباترین و انسانیترین شکل این تنظیم، همان ازدواج است که با یک زیربنای بیولوژیکی و زیستی شکل گرفته و خانواده را به وجود میآورد. برعکس این پیوند انسانی که ازدواج مینامیم، طلاق عامل ازهمگسیختگی ساختار بنیادیترین بخش جامعه یعنی خانواده است. طلاق پدیدهای است قراردادی که به زوج امکان میدهد تا تحت شرایطی پیوند زناشویی خود را گسسته و از یکدیگر جدا شوند.
پژوهشگران و متفکران طلاق را یکی از آسیبهای اجتماعی محسوب نموده و بالارفتن میزان آن را نشانه بارز اختلال در اصول اخلاقی و به هم خوردن آرامش خانوادگی و درمجموعه دگرگونی در هنجارهای اجتماعی محسوب میدارند. از طرفی زشتترین حلالها نزد خداوند طلاق است و از کودکی تا به حال شنیدهام که در لحظات وقوع طلاق عرش خداوند به لرزه میافتد…
به راستی گسستن رشته مهر چه دشوار و ویرانی یک آشیانه چه غمانگیز است. ما که از بههمزدن لانه یک کبوتر و آشیانه یک پرنده در نهایت عطوفت خودداری میکنیم، چرا در کمال قساوت آشیانه خود را به هم ریخته و کبوتر بچهها را در عرصه شاهینها و بازها رها میکنیم؟! کدامین عروس یا داماد به قصد طلاق بر سفره عقد مینشیند و کدامین زبان به آسانی به پریشانی مقدسترین نهاد «بله» میگوید؟!
از خداوند میخواهم که به همه کسانی که قصد طلاق دارند، قدرت تشخیص و به نوخانمانها و آنها که قصد ازدواج دارند، تمیز عنایت فرماید، چرا که در همین میدان فقط یک زن و یک مرد نیستند که دچار سرخوردگی و افسردگی میگردند. در صورت داشتن فرزند اولین قربانیان بیگناه هم آنها هستند و والدین و اقوامی که به امید یک زندگی با دوام پسر یا دختر خود را به خانه بخت فرستادند. با در نظر گرفتن فرهنگ مردم، آداب و سنن مذهبی و اجتماعی، شرایط خاصی برای طلاق در کشور ما وجود دارند. با اینکه آمار طلاق از سایر کشورها کمتر است، ولی همین آمار نیز هشداردهنده است.
هرچند مشکلات اقتصادی یکی از دلایل زیربنایی طلاق است و اغلب تعارضات از آن سرچشمه میگیرند، اما در صورت وجود تفاهم و رابطه محکم عاطفی است که میتوان از این گذار دشوار عبور کرد. دومین مسئله معضل مسکن است. گرانی و کمیابی مسکن ارزان و مناسب نیز یکی از مراحل شروع بحثهای طلاقزا میباشد. در این مورد باید به نیافتن مسکن برای زوجهای جوان در آستانه ازدواج اشاره کرد. بعضا مشاهده شده زوجین در مرحله عقد و قبل از عروسی به دلیل اقامت بیش از حد زوجه در خانه پدر به طلاق منجر شده همین جا ترس بسیاری از جوانان از ازدواج را به بهانه مسکن نباید از نظر دور داشت.
عدم اقدام به ازدواج در سنین مقرر و عرفی نهتنها موجب پیدایش مشکلات اخلاقی و نهایتا فساد میگردد، بلکه عوارض روحی و روانی همچون افسردگی و روانپریشی را نیز به دنبال دارد. در اینجا نقش قاطع و سازنده دولت را نباید از نظر دور داشت. ساختن مجموعهها و شهرکهای ارزانقیمت و واگذاری آنها با شرایط اجاره به شرط تملیک، وام مسکن برای کسانی که ازدواج کنند از اهرمهای اصلی مقابله با این معضل و آسیب اجتماعی هستند.
کشمکشهای لفظی و بعضا فیزیکی، تشنجات عصبی و بحث پیرامون ماندن طفل نزد پدر یا مادر اولین ضربات روحی طلاق بر فرزندان هستند. این نکته شوم را فرزندان طلاق بهتر میدانند که اگر پدر یا مادر به جای فرزند خود شاهد ویرانی کاشانهشان بودند، هیچ وقت دست به این کار نمیزدند یا اگر حس میکردند که این جگرگوشهشان در دل با خدا، راز و نیاز میکند که کار به دادگاه و محضر نرسد، حتی راضی میشود که بمیرد یا به سختی بیمار شود، بلکه والدین از این حرکت ناپسند خودداری کنند، آموزههای دینی، باورهای سنتی و خانوادگی و شرایط ما هر یک بنا بر دلایل خویش مخالف این حرکت بوده، اما همه بر سرنوشت کودکان و حوادثی که از این رهگذر بر آنها واقع میشود، متفقالقولند.
انتخاب همسر بر اساس معیارهای ظاهری و صوری توقعات بیش از حد توان دخالتهای ناروای اطرافیان، تضاد تربیت و فرهنگ طرفین اختلال سطح تحصیلات، اختلاف سلیقه و عقیده زوجین بر سر اصول کلی زندگی و بعضا کوچکترین موضوع جاری، چشم و همچشمی مادی معاشرتهای مغایر با صیانت خانوادگی بهویژه با افراد مجرد چه زن و چه مرد. تحریکات برخاسته از حسادتهای بعضی از اطرافیان، در کنار دلایل دیگر همچون هوسران بودن ذاتی مرد یا زن، اعتیاد منجر به ضعف جسمانی و شخصیتی به ویژه مضایق مادی، عدم امیدواری به آینده به خاطر بیکاری یا پایینبودن درآمد، به اضافه دلایل شخصی دیگر همه و همه نهایتا منجر به حادثه شومی به نام طلاق میگردند.
اگر همسران جوان میدانستند که با سرکوفتها و تحریکات غیر مستقیم چه سرنوشتی برای همسرانشان رقم میزنند، قطعا راضی نمیشوند که جفتشان به سرنوشت زندانی یا حتی اعدام برسند.
البته سست شدن ارتباطات عاطفی به لحاظ زندگی ماشینی و بعضا اشتغال هر دو نفر از زوجین نیز در بسیاری از طلاقها نقش موثری داشته است. روزهای متوالی در دادگاه خانواده و در کریدورهای پر از هیاهوی آن قدم زدم، با فرزندان طلاق در مراکز تربیتی گفتوگو کردم، با همسران جوان مصمم به طلاق حرف زدم و نهایتا به این واقعیت رسیدم که عدم عنایت به اصول و ارزشها در بدو تشکیل زندگی و انتخاب صرفا از روی ظاهر و بعضا هوس زیربنای اصلی اکثریت قابل توجهی از طلاقهاست. حدود ۶۰ درصد از همسران کسانی بودند که خود اقدام به انتخاب همسر نموده بودند و طبعا درصد قابل توجهی از زنها در مقابل دلایل و استدلال والدین خود مقاومت تا حد خودکشی کرده بودند.
این واقعیت که درصد ناچیزی از زوجین با نظر و تایید والدینشان ازدواج کرده بودند را نمیتوانم انکار کنم، یعنی هر جا که پای تجربه و ضابطه بود، هوس رنگ کمتری داشت و مالا دوام بیشتری در زندگی ملاحظه میشد. بیتوجهی به خواستههای طرفین و عدم احترام به سلیقهها نیز جای خود را داشت، اما بعضی از مواقع بهانهها بیشتر به شوخی میماند تا دلیل جدی آن هم برای امری به اهمیت طلاق.
صدادادن دهان موقع غذا خوردن، ریز بودن چشمها، بوی دهان یا پا! خرخر شبانه و از این قبیل دلایل نیز در میان استدلالها ملاحظه میشد که صد البته برخاسته از تمایلات دیگری بود تا این دلایل یک صفت بیشتر از سایر اوصاف شنیده میشد و اصلیترین بهانه برای متلاشی نمودن یک زندگی بوده و آن هم اعتیاد بود. در مقابل این سوال که آیا به آینده بچه فکر کردهاید؟ یا سکوت بود و خیره مانده به یک نقطه و یا به من چه… پدر یا مادرش چه کرد که فرزندش بکند و با کمال تاسف در تمام این صحنهها فرزند نیز به عنوان شاهد بر این سریال غمانگیز نظارهگر بود… بعضی از زوجین بدون اینکه خود بدانند، دچار مشکلات روحی و روانی بوند. عدم تعادل ذهنی، افسردگی، ضعف شخصیت، مبتلا به هیستریونیک (خودنمایشی) بودن و… در همین جا لازم است اشاره کنم همانطور که مراجعه به پزشک و آزمایش خون و عدم اعتیاد برای ازدواج ضروری است، باید مراجعه به مشاور خانوادگی و روانکاوان نیز به جهت شناسایی نقاط ضعفو قوت روحی و روانی زوجین وجوب قانونی یابد تا بدینوسیله از بسیاری از طلاقها به دلیل عدم تفاهم روحی و بروز مشکلات روانی بعدی جلوگیری شود.
با توجه به مشکلات اقتصادی، یک زن بعد از طلاق به ویژه اگر مسئولیت بچهها نیز به وی واگذار گردد، وی نقش اقتصادی در اجتماعی میگردد و از این رهگذر به امرار معاش میپردازد و این امر در مورد زنهای بلاتکلیف و یا کسانی که همسران آنها به دلیل زندان یا مرگ حاضر نیستند، بیشتر صادق است.
تا اینجا مشکلات در مرحله طلاق است، در صورتی که ازدواج مجدد اتفاق بیفتد، مشکلات دیگری نیز به معضلات قبلی افزوده خواهند شد. ناسازگاری اخلاقی فرزند با پدر یا مادر جدید، تعارضهای عاطفی زمینهساز مشکلات بعدی میشوند. بعضا پسر یا دختر علاقه و گرایش به دیدن عضو جدید خانواده نداشته و در مقابل او شروع به ناسازگاری و پرخاشگری مینمایند. بر اثر یک فرهنگ و سنت غلط این مسئله بیشتر در مورد مادر جدید و (نامادری) صادق است. رفتارهای خشونتآمیز بعضی از نامادریها با فرزندان و انعکاسهای وسیع آنها در جراید به قصد و افسانههای مانده از قدیم در مورد ظلم و تعدی نامادری جان تازه میبخشد و حتی در بسیاری از موارد فرزندخوانده را به یک پیشداوری دعوت میکند. این موضوع در مورد ناپدریها کمتر اتفاق میافتد، نه اینکه مشکلات به وجود نیاید، بلکه درصد بسیار ناچیزی از حوادث به این موضوع اختصاص مییابد.
در این میان ناگزیرم به یک نکته اساسی اشاره کنم و آن نقش مخرب خرافات در اینگونه مواقع است. رمالی، سرکتاب بازکنی، دعانویسی، فالبینی قهوه، چای، شمع و خرافاتی از این قبیل متاسفانه در مواقع بروز مشکلات محل مراجعات کثیری هستند. این قبیل شیادان با توجه به زمینه تسلط شغلی و شناخت حساسیت شرایط سنی در آب و تاب دادن به هوو مادر شوهر، دشمن داخلی و جادو جنبل توسط آنها با دریافت مبالغی هنگفت اقدام به دادن زبانبند، باطل سحر پسرزایی و امثال آنها میکنند کاش موضوع در اینجا خاتمه یابد. از مغز گرگ گرفته تا چشم کلاغ و پوست جوجه تیغی استخوان روباه و معجونهای کشنده از این قماش با قیمتی کلان به مراجعهکننده داده میشود تا به همسر بینوا خورانده شود و چه بسیار مرگها و بیماریهای صعبالعلاج که از این رهگذر دامنگیر افراد گشتهاند.
متاسفانه امروز اینگونه افراد در جامعه جایگاه خاصی یافته و با وجود موانع قانونی و مبارزات قضایی با تمام ظرفیت و توان به کار مشغول کار. که نه بلکه ویرانگری، متاسفانه بعضی از بانوان حتی تحصیلکرده راهنماییهای اینگونه افراد را ملکه ذهنی خود میکنند و به صرف اینکه فلان فالبین در فنجان زنی بیگانه در طالع همسر وی دیده کار را به جای باریک میرسانند.
در اینجا نباید نقش اذکار و ختوم دینی گفته شده در کتب معتبر را در حل مشکلات روحی نادیده گرفت و صد البته این موضوع تفاوت و اخلاق فاحشی با مسائل گفته شده در مورد طلسم و جادو و جنبل دارند، خب اگر زوجین به جای مراجعه به اینگونه شیادان خانمانبرانداز به مشاورین خانوادگی و روانکاوان مجرب مراجعه کنند، نتیجه بهتری نمیگیرند؟
ایجاد امکانات و تسهیلات برای ازدواج به ویژه ازدواج مجدد میتوانند یکی از اهرمهای مبارزه با طلاق باشند. دقت در انتخاب همسر و آموزشهای ضروری در این زمینه، تنزل توقعات به حد معقول و مقدور چه در مورد پسران مثل مهریه و چه در مورد دختران مثل جهیزیه و پرهیز از تحمیل هزینههای بیهوده مثل شیربها و مخارج کمرشکن عروسی و مثل آن از اصول اولیه توسعه و تشویق ازدواج و کاهش طلاق است. گذشت و چشمپوشی از اشتباهات کوچک و تسامح در باب بعضی از خطاهای اولیه تا حدود بسیار زیادی میتوانند از تولد بحث و جدال جلوگیری کنند. پرهیز از چشم و همچشمی و خودداری از رقابتهای بیهوده نیز از راهکارهای اصلی کمک به کاهش آمار طلاق است، چه آنکه رقابتهای مسموم نهتنها سازنده نیستند، بلکه در نهایت ممکن است زوجین را به مجاری غیراخلاقی و غیرقانونی بکشاند که مقصدی جز ندامت و نابودی نخواهند داشت.
اصولا میتوان گفت عوامل زیر که ماحصل مطالعات میدانی طلاق است، به عنوان عوامل افزایشدهنده احتمال وقوع طلاق میباشند:
۱- عدم تفاهم زن و شوهر نسبت به ایفای وظایف و نقشهای خود
۲- ازدواج در سنین پایین به ویژه در مناطق شهری
۳- کوتاه بودن مدت آشنایی قبل از پیوند
۴- زندگی در خانوادههایی که والدین آنها زندگی موفقی نداشتهاند
۵- عدم تایید ازدواج توسط خانواده خویشاوندان و نزدیکان
۶- عدم تشابه محلی فرهنگی و سنتی زوجین
۷- داشتن عقاید و دیدگاههای مختلف مذهبی – اجتماعی – سیاسی
۸- داشتن مذهب متفاوت
۹- سابقه زندگی شهری برای افرادیکه همسر روستایی میگزینند