شناخت دلبستگی شخص دوری گزین
- مرجع آزمون های آنلاین رایگان
- شخصیت، ازدواج، روابط، آسیب شناسی
- فردی، شغلی، تحصیلی، سازمانی و ...
- ارائه آموزش های صوتی و تصویری
- ارائه مطالب علمی و روان شناسی
- گروه سنی کودکان تا بزرگسالان
نحوه ای که خانواده ها در سه ماه اول تولد با نوزادشان تعامل می کنند به طور گسترده نوع دلبستگی ای که در آنها شکل خواهد گرفت را تعیین می کند. رابطه ی بین نخستین مراقب و نوزاد می تواند شیوه ی دلبستگی ایمن، مضطرب، نابسامان یا دوری گزین را به وجود آورد که طرح کلی روابط در طول زندگی کودک را شکل خواهد داد. وقتی والدین به طور حساسی با کودکانشان وفق پیدا می کنند، دلبستگی ایمن به وجود خواهد آمد. دلبسته شدن به طور ایمن به پدر و مادر و یا نخستین مراقب مزایای فراوانی برای کودک دربر دارد که معمولا همه ی عمر باقی خواهد ماند. کودکانی که به صورت ایمن دلبسته شده اند بهتر قادرند احساساتشان را تحت کنترل درآورند، در کشف محیط اطرافشان احساس اعتماد به نفس بیشتری دارند و در مقایسه با آنهایی که دلبستگی نا ایمن دارند تمایل بیشتری به همدلی و مراقبت نشان می دهند.
در مقابل ، وقتی پدر و مادر عمدتا کم توجهی کنند، از کودک دورباشند یا ناخوانده باشند، باعث رنجش قابل توجهی در کودکانشان می شوند. کودکان با این محیط پس زننده سازگار می شوند و برای این که احساس امنیت واعتدال داشته باشند یا از شدت حالات عاطفی کم کنند، از ناکامی و درد رها شوند، شیوه های دلبستگی دفاعی را ایجاد می کنند.آنها یکی از انواع الگو های دلبستگی نا ایمن را در برابر پدر و مادرشان شکل می دهند (دوری گزین، نمایشی/مضطرب یا نابسامان/هراسان.) در این مقاله الگو های شخصیت دوری گزین را توصیف می کنیم که تقریبا در ۳۰% از جمعیت عمومی شناخته شده است.
دلبستگی دوری گزین یا اجتنابی چیست؟
پدر مادر کودکان با دلبستگی دوری گزین از لحاظ احساسی مدت زیادی در دسترس نیستند یا نسبت به کودکانشان بی توجه اند. آنها به نیاز های کودکانشان کم توجه اند یا آنها را نادیده می گیرند و به خصوص وقتی کودکشان صدمه دیده یا مریض است وی را پس می زنند. این والدین همچنین گریه کردن را منع می کنند و استقلال زود هنگام را در کودکانشان تشویق می کنند.
در پاسخ کودک دلبسته ی دوری گزین به زودی یاد می گیرد وقتی ترسیده، غمگین است یا درد دارد میل طبیعیِ جست و جوی والدین برای تسلی را سرکوب کند. محقق دلبستگی جود کاسیدی نحوه ی مقابله ی این کودکان را توصیف می کند: «طی تعاملات بیشمار دردناک و عاجزانه با پس زدن انواع دلبستگی، آنها یاد می گیرند که اعتراف و نشان دادنِ درماندگی منجر به پس زدن یا تنبیه می شود» با گریه نکردن یا به طور سطحی نشان دادن احساساتشان، معمولا آنها قادرند دست کم یکی از نیاز های دلبستگی یشان را که ازلحاظ فیزیکی به والدین نزدیک باقیمانده به صورت ناقص برآورده کنند.
کودکان متوجه می شوند به همان میزان که دلبستگی اجتنابی با پدر و مادر دارند نیاز های جسمی شان را نیز نادیده بگیرند. بعضی از این کودکان یاد می گیرند که به شدت به رفتار های خودخواهانه و خود تسکینی اتکا کنند. آنها رویکرد استقلال نمایشی به زندگی را پیش می گیرند و در این توهم که می توانند کاملا از خودشان محافظت کنند باقی می مانند. در نتیجه آنها خواسته ها یا انگیزه ی کمتری برای درخواست کمک یا حمایت از سوی دیگر افراد دارند.