شخصیت ضد اجتماعی
- مرجع آزمون های آنلاین رایگان
- شخصیت، ازدواج، روابط، آسیب شناسی
- فردی، شغلی، تحصیلی، سازمانی و ...
- ارائه آموزش های صوتی و تصویری
- ارائه مطالب علمی و روان شناسی
- گروه سنی کودکان تا بزرگسالان
ویژگی شخصیت ضداجتماعی یا روان رنجور نوعی به هم ریختگی ارتباط میان انسان و جامعه است و به رفتار نابهنجاری گفته میشود که در جامعه مورد پسند نیست؛ ولی معمولا نزد عامل آن ناپسند و زیانبخش شمرده نمیشود. شخص روانرنجور نسبت به هنجارها و مقررات اجتماعی بیاعتنا و بیتفاوت است و با دروغگویی و دزدی حقوق دیگران را پایمال هوی و هوسهای خود میسازد. یک فرد روانرنجور نمیتواند یا نمیخواهد شخصیت اجتماعی خود را بر اساس انتظارات و نیازهای اجتماعی که در آن به سر میبرد، تطبیق دهد.
روان رنجوران نه سالماند و نه بیمار روانی، اینان در سازگاری اجتماعی ناتوانند و همیشه در پی خروج از دایره قوانین اجتماعی و ضدیت با آن هستند. عموما افرادی بسیار باهوش و گاه هم عادی و معمولی میباشند که به هر حال اختلالهای عمیق در رفتار خود دارند.
روانرنجوران ترمزهای اخلاقی ندارند و هنجارهای اجتماعی را کمتر رعایت میکنند. گاه دست به کارهایی میزنند که اساس نظام اجتماعی را متزلزل میکند و ارزشهای اخلاقی را به پایینترین حد خود تنزل میدهند. برخی از آنان نیز به عنوان رئیس و بنیانگذار در راس حرکتهای اجتماعی و سازمانی قرار میگیرند و جامعه را به سوی بدبختی و فلاکت رهنمون میشوند. مانند «هیتلر» و «استالین» و «الکاپون»، روانرنجوران میخواهند که نظام موجود را به هم ریخته، به هر قیمتی که شده از راه آسان موفق گردند. آنان دائما در جستوجوی ارزشهای افسانهای هستند و به علت تکانشهای خود لزوم تمرکز کردن آنها را احساس نمیکنند. به علت جستوجوی منابع لذت و نیز ضعف اراده به آسانی گرفتار مواد مخدر و الکل میشوند. انحرافهای جنسی به فراوانی در آنها دیده میشود و آنان بدون احساس کوچکترین پشیمانی مرتکب جرم میشوند. معتادان، منحرفان جنسی، آتشافروزان و… هر یک روانرنجور به حساب میآیند.
اصطلاح شخصیت ضداجتماعی که جامعه رنجور و روانرنجور نیز به طور متناوب به جای آن کار میرود، برچسبی است که رفتار خلاف قانون و معیارهای اخلاقی جامعه را توصیف میکند که به نظر بسیاری شدیدترین و جدیترین نوع اختلال روانی است. از نشانههای مشخصه شخصیت ضداجتماعی میتوان خودمحوری، فقدان احساس گناه، رفتار تکانشی و فریبندگی سطحی و ظاهری را نام برد. چنین افرادی اضطراب و احساس پشیمانی ندارند و هیچگاه احساس گناه نمیکنند. حتی و قتی به دیگران آسیب رسانده و باعث رنج و آزار آنان هم شده باشند. این افراد، بهطور تکانشی عمل میکنند، بدون اینکه درباره پیامد و نتیجه اعمال خود فکر کنند. مدام شغل و دوستان خود را به طور ناگهانی عوض میکنند. در کارهایشان بسیار بیپروا و بیملاحظهاند و گاها خودسرانه و بیفکر حرکت میکنند. سابقه فرار از مدرسه و رفتار خشونتآمیز دارند. ظاهری بسیار فریبنده و آرام دارند و خود را در برابر نیازها و مشکلات دیگران حساس نشان میدهند و اعتماد و اطمینان دیگران را به سوی خود جلب میکنند.
ویژگیهای شخصیت ضداجتماعی
۱- فریبندگی ظاهری بسیار و دارای هوش متوسط
۲- تجاوز دائمی به حقوق دیگران
۳- فقدان اضطراب، ندامت و شرمساری در آنان
۴- ضعف در قضاوت و پندنگرفتن از تجربهها
۵- بیتفاوتی نسبت به توجه، مهربانی یا اعتماد دیگران به او
۶- رفتار خیالپردازانه و ناخوشایند (شوخیهای زننده، گستاخی، هرزگی و…)
۷- فعالیت جنسی بیبندوبار
۸- سوءاستفاده از مواد مخدر
۹- ظهور رفتار ضداجتماعی در ۱۵ سالگی یا زودتر
۱۰- دروغگویی و بیصداقتی
۱۱- فقدان روابط پایدار یا صادقانه با دیگران
۱۲- سوابق بزهکاری و سابقه فرار از خانه و مدرسه
اوباش جوان
یکی از معضلات و مشکلات اجتماعی که در حال حاضر در جامعه ما ظهور کرده و موجبات نگرانی و تشویش مسئولین و خانوادهها گشته، پایین آمدن سن ارتکاب به تخلفات و جرائم اجتماعی است. این معضل طی چند سال اخیر اگر از سوی بعضی از دلسوزان بیان میشد، نشر اکاذیب و یا اشاعه فحشا تلقی میگردید.
به هر حال رشد سریع بعضی از مفاسد و مشکلات اجتماعی دیگر جای انکار نداشته، نیاز به عزم ملی و همت عمومی دارد. پایین آمدن سن اعتیاد به ۱۶-۱۵ سال در بین جوانان و ارتکاب به مسائل منکراتی در میان دختران سن ۱۷-۱۵ سال و ارتکاب به اوباشیگری و قدارهبندی چاقوکشی به ۲۵-۲۰ سال رسیده است. اگر از ۳۰۰ هزار نفر ترک تحصیلکردهها فقط ۱۰ درصد از آنها به دلیل شرایط خاص اجتماعی که ناشی از بیکاری و مشکلات اقتصادی خانواده در تامین نیازهای انسانی فرزندانشان، مایوس شدن جوانان نسبت به آیندهشان میباشد به خیل مجرمین آینده بپیوندند، چه نیروی هنگفتی از جامعه ما به انحراف کشیده میشوند؟
عدم توجه کافی و لازم به زیرساختهای اجتماعی و فرهنگی جامعه به دلیل هیاهوی سیاستبازان کاذب و غوغاسالاری و سیاسیکاران و پنهانکاری غیرضروری باعث شده است تا توجهات از این مصیبت اجتماعی منحرف گردند و کسی از کسی پاسخ نخواهد. انحطاط اخلاقی و اجتماعی در جامعه ما بخصوص در بین جوانان و نوجوانان رشد فزاینده و سریعی دارد و اینکه مسئولین محترم کی، کجا و چگونه و با کدام برنامه میانمدت و بلندمدت میخواهند جلوی این سقوط به قهقرا را بگیرند، معلوم نیست.
رسالت خطیر آموزش و پرورش و نهادهای تربیتی به موازات وظایف حساس رسانههای گروهی در پیشگیری از این معضل اجتماعی که نسل آینده و سرمایه ملی واقعی را نشانه رفته غیر قابل انکار هستند. در عصر شاهی میانداری و ترکتازی اوباش در هر سن و سال نهتنها علامتی از تفاخر در بین بعضی از اقشار اجتماعی بود، بلکه در حد اعلای رشد موجب قرب و منزلت به دربار و مالا نفوذ و قدرت در نظام میگشت، چرا که از اینگونه عوامل به خاطر ضعف شخصیت در صفآرایی مقابل مردم استفاده میشد.
نقطه عطف و اوج اوباشگیری در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و نجات تاج و تخت به و سیله شعبان جعفری (شعبان بیمخ) تجلی یافت و از اینجا نسل کلاه مخملی کت بر دوش با پاشنه کفش خوابیده ظهور کرده و لات منشی به صورت یک خردهفرهنگ در بستر جامعه جای گرفته و الگوی بسیاری از فیلمهای سینمایی و تلویزیونی گشت. بعد از پیروزی نهضت شکوهمند اسلامی این قشر نیز همانند سایر اقشار مفسدهجو ریشهکن شده و ریشه این فرهنگ با تلاش فراوان مسئولان خشکانیده شد و جلوی بسیاری از فسادهای گوناگون به این شکل گرفته شد.
متاسفانه در دهه دوم ۸۰-۷۰ بنا بر دلایل عدیده تربیتی – فرهنگی که قسمتی از آنها بیان شد، بار دیگر شاهد ظهور و رشد این سلسله منقرض شده هستیم، جوانی که پدرش را کشت، سرقت مسلحانه به وسیله باندی مخوف و قمهکشهایی که گروه گروه از محلات و از شهرهای مختلف به تبعید و حبس و شلاق محکوم میشوند، گویای این حقایق تلخ هستند که جوانان فقط با لباسها و مدل موی عجیب و آرایشهای کذایی عصیان خویش را اظهار نمیکنند، بلکه گروهی از آنان نیز با جایگیری در سلسله اراذل و اوباش جوان باعث توسعه اخبار مختلف میگردند و با این کار لطمه بزرگی به بدنه اجتماع وارد میکنند.
تعارضهای فرهنگی ناشی از برخوردهای فرهنگی بین فرهنگ جدید و قدیم مهاجرین و حاشیهنشینان شهرهای بزرگ و ساکنین شهرکهای اقماری همراه با عدم برنامهریزیهای رفاهی سالم و تفریحات ارزانقیمت موجب گرایش به اوباشگری میگردد. بارها و بارها شاهد قتل والدین یا خواهران و برادران به دست عضوی جوان از خانواده بودیم. قتل به خاطر پول و خرج اعتیاد و یا به آرزوی به دست آوردن ماشین یا سرابهای کاذب دیگر همه و همه بیانگر این نکته هستند که مصیبتی خزنده آمده است.
بعا وجود تبلیغات فراوان کاری عملی و زیربنایی در مورد جوانان نکردهایم. این نسل یک بار با خلق حماسههای جاویدان در جبههها صلابت، قدرت و عشق به دین و کشور خود را به منصه ظهور گذاشته، پس چه شد؟ نسل سوم و حتی بخش قابل توجهی از نسل دوم به چنین عارضهای گرفتار شدند؟ این نسل که اصلا با فرهنگ فاسد شاهی بیگانه بوده، با انقلاب یا بعد از آن به دنیا آمدند و تمام عمر تربیتیشان در دست ما بوده، چرا بدین گونه گشتند؟
اینک وقت آن رسیده تا به دور از جنجال و یا محکوم نمودن این و آن و یا بدون انکار واقعیات علنی به دور از هرگونه وقتکشی، صاحبنظران و کارشناسان امور تربیتی – فرهنگی – اجتماعی دور هم جمع شده و چار بیندیشند. توجه به جوان فقط در حرف و شعار مدت کوتاهی کارایی داشته و بعدا بیاثر میگردد. نسل عصر انقلاب اگر در بستر درست تربیت دینی و اجتماعی قرار گیرد، بسیار منطقی و اثرپذیر بوده و در صورت مراجعه با تهدید و زبان خشونت بردباری از کف داده و به مقاومت میایستد. و به راستی نیز دشمن هدف خوب و گرانقیمتی را انتخاب نموده و برای به مخاطره انداختن دستاوردهای ارزشمند انقلاب اسلامی به نقطه موثری خیره شده. بیتوجهی به ارزشها و آداب و رسوم توسط والدین اساس خطرناکی در روند شکلگیری تربیت کودکان است.
نه آنچنان خشن که هر اظهارنظری از سوی فرزند بلافاصله سرکوب شده و از بیان پشیمانش کند و نه آنچنان میدان گسترده و رهایی که تریبون از کف ندهد و در ریز و درشت تصمیمات دخالت کند.
مشورت با بچهها بهخصوص در سنن بلوغ آنها را مسئول و نقشپذیری نموده و واگذاری مسئولیتهای مدیریت خانه، هرچند ناچیز به آنها شخصیت آنها را با روش مسئولیتپذیری و ایفای وظیفه شکل میدهد. کوتاه سخن آنکه چه کسی بهتر از پدر برای فرزند و چه مصاحبی دلسوزتر از مادر برای وی به شرطی که حریمها و معیارها حفظ شده و حد هر حرف و عمل روشن و مشخص باشد. والا با توجه به هجوم وحشیانه فرهنگی اگر دیر دست به کار شویم، حاصلی جز اندوه و پشیمانی نخواهیم داشت.