موفقیت

موانع پیشرفت و دلایل عدم پیشرفت

خدمات تن دار نیک
  • مرجع آزمون های آنلاین رایگان
  • شخصیت، ازدواج، روابط، آسیب شناسی
  • فردی، شغلی، تحصیلی، سازمانی و ...
  • ارائه آموزش های صوتی و تصویری
  • ارائه مطالب علمی و روان شناسی
  • گروه سنی کودکان تا بزرگسالان

طبیعت انسان به خودی خود میل به پیشرفت یا تغییر مثبت دارد. همه‌ی ما دوست داریم بخشی از زندگی‌مان را که از آن رضایت نداریم بهبود ببخشیم. بعضی از ما به دنبال بهبود وضعیت مالی، روابط، سلامتی یا وضعیت تحصیلی خود هستیم یا دوست داریم کنترل عواطف‌مان را بیشتر به دست بگیریم، استقلال‌مان را به دست آوریم و صبورتر شویم. اما چرا این .پیشرفت‌ها و تغییرها اینقدر آهسته پیش می‌روند؟ در این مقاله شما ۲۲ دلیل که مانع پیشرفت می‌شوند را می‌خوانید

دلیل اصلی این اتفاق، پرسیدن سؤال بالاست. در واقع هر زمانی که چیزی جلوی موفقیت ما را می‌گیرد، ما شانه‌ها را بالا می‌اندازیم، آه می‌کشیم و می‌گوییم: «قسمت اینطور است و کاری از دست من بر نمی‌آید.» در حالی‌ که همیشه مشکل از خود ماست، از کارهایی است که انجام می‌دهیم یا انجام نمی‌دهیم و این هیچ ربطی با سرنوشت و قسمت ما ندارد. پس بیایید هرگاه بر سر راه‌مان با مانعی روبه‌رو شدیم از خود بپرسیم دلیل وجود چنین مانعی چیست و زمانی که آن را شناسایی کردیم بفهمیم چگونه می‌توانیم آن را از سر راه برداریم. در آخر پس از اینکه به راه حلی قطعی رسیدیم اقدام کنیم و آن مانع را از بین ببریم.

به این ترتیب می‌توانید از این نقشه‌ی سه مرحله‌ای برای مواجه شدن با موانع موفقیت‌تان استفاده کنید:

۱. موانع را شناسایی کنید.

۲. قدم‌هایی را که باید برای رفع آن مانع بردارید مشخص کنید.

۳. دست به کار شوید و نقشه را عملی کنید!

بزرگ‌ترین موانعی که سرعت شما را در مسیر موفقیت کم می‌کنند موارد زیر هستند. خوب به آنها فکر کنید و تا می‌توانید آنها را در خود پیدا کنید.

۱. به جای اینکه تنظیمات خودتان را پیاده کنید، زندگی‌تان را روی حالت پیش‌فرض می‌گذارید
همیشه اینجوری است که ما معمولا در مقابل اتفاقاتی که می‌افتد به صورت خودکار واکنش نشان می‌دهیم و هیچ برنامه و فکری پشت رفتارمان نداریم. زمانی که هیچ فکری پشت عمل‌مان نباشد و خودکار واکنش نشان دهیم هیچ پیشرفتی هم وجود نخواهد داشت. راه‌حل هم این است که قبل از هر اقدامی چشمان‌مان را باز کنیم، آگاهانه مسائل مختلف را بررسی کنیم و از خود بپرسیم این قدم چگونه می‌تواند باعث پیشرفت من در مسیر شود، آیا چیزی را تغییر می‌دهد یا هیچ تأثیری در زندگی من نخواهد داشت.

۲. به جای اینکه به بزرگسال درون‌ توجه کنید، صدای کودک درون‌تان را می‌شنوید

ما همیشه به طور مداوم دو ندای متفاوت در سرمان می‌شنویم. یکی از آنها به ما می‌گوید که می‌توانیم زندگی‌مان را بهبود ببخشیم و در مسیر پیشرفت حرکت کنیم. این صدای خود واقعی ما، بزرگسال درون و خِرد درونی ماست. متأسفانه بیشتر اوقات صدای الهام‌بخش خِرد درونی ما در داد و بیدادِ کودک درون‌مان غرق می‌شود، که پر است از خاطرات کودکی ما. کودک درون ما شبیه گربه‌ی ترسویی است که از هر کار جدیدی می‌ترسد و دشمن تغییر و تنوع است. ما عادت داریم کنترل زندگی‌مان را به این گربه‌ی ترسو واگذار کنیم، در حالی‌ که برای موفق شدن باید به صدای بزرگسال درون‌مان هم گوش دهیم و شجاعانه از اقدامات و راه‌های جدید استقبال کنیم.

۳. به جای برنامه‌ریزی بهانه می‌تراشید

موفقیت هیچ‌گاه تصادفی اتفاق نمی‌افتد، بلکه همیشه نتیجه‌ی اقداماتی است که خودمان انجام می‌دهیم. باید بدانیم تا زمانی که مسئولیت کارهای‌مان را به عهده می‌گیریم قدرتمندیم، اما با انکار کردن اشتباهات و نواقص کارمان و توجیه کردن رفتار کودکانه‌ی‌مان خودمان را ضعیف جلوه داده و محکوم به شکست و متوسط بودن می‌شویم. به یاد داشته باشید، هیچ‌گاه با یک گوشه ایستادن، غر زدن و شکایت کردن از نامساعد بودنِ شرایط به جایی نمی‌رسید، بلکه با اقدام کردن در راستای ایده‌های جدیدتان است که پیشرفت می‌کنید.

۴. از اشتباه کردن می‌ترسید

زمانی که بچه بودیم همیشه از اشتباه کردن، مورد انتقاد واقع شدن، سرکوب شدنِ احساسات‌مان، احمق جلوه کردن، شکستن قوانین و تنبیه شدن می‌ترسیدیم، چون وقتی اشتباه می‌کردیم و حق با ما نبود، ممکن بود مسخره، تحقیر و سرزنش شویم. اگر در بزرگسالی از وجود این ترس‌های‌ کودکی آگاه نباشیم، به شدت مستعد این خواهیم بود که تحت تأثیرشان قرار بگیریم. مرتباً به خود یادآور شوید که دیگر یک کودک نیستید و عزم‌تان را جزم کنید تا آگاهانه و شجاعانه رفتار کنید.

۵. از قدرت درونی خودتان می‌ترسید

همه‌ی ما می‌دانیم که قدرت درونی بزرگی داریم. این را از کارهایی که انسان‌های بزرگ انجام داده‌اند دریافته‌ایم. همه‌ی ما طبیعت یکسانی داریم. اگر دیگران قادر به انجام کارهای بزرگ هستند ما هم هستیم، اما به دلایلی از بروز این قدرت ترس داریم. مارین ویلیامسون (Marianne Williamson) سخنران معروف، در این‌باره می‌گوید:

«عمیق‌ترین ترسی که در وجود هر انسانی وجود دارد، ترس از ناتوانی و نقص نیست، ترس از این است که قدرتی نامتناهی در وجودش حس می‌کند؛ این روشنایی است که ما را بیشتر از هر چیز دیگری می‌ترساند، نه تاریکی. همیشه در ذهن‌تان از خود می‌پرسید مگر من چه کسی‌ام که پولدار و مشهور و بااستعداد و در عین حال زیبا باشم؟ سؤال این است که چرا نباشید؟ شما آفریده‌ی خدا هستید. شما با دست کم گرفتن خود هیچ خدمتی به کسی نمی‌کنید. به هیچ وجه پذیرفته نیست که برای اینکه دیگران احساس بدی در کنارتان نداشته باشند خودتان را پایین بیاورید. ما به این دنیا آمده‌ایم تا زیبایی‌های پروردگار را که در درون ما وجود دارد، جلوه‌گر کنیم و زمانی که این کار را انجام دادیم به طور ناخودآگاه به دیگران هم برای تابیدن و شکوفا شدن الهام بخشیده‌ایم. به محض اینکه از ترس‌های‌مان رهایی بیابیم، حضورمان به صورت ناخودآگاه باعث ایجاد احساس رهایی در دیگران می‌شود.»

اگر برای‌تان این سؤال مطرح شده است که دلیل این همه ترس چیست، این دلایل شاید شما را قانع کند:

اگر قدرت نامتناهی درون‌مان را به رسمیت بشناسیم باید مسئولیت آن را بپذیریم و دیگر نمی‌توانیم برای شکست‌های‌مان بهانه‌تراشی کنیم و دیگران را برای اشتباهات خودمان مقصر بدانیم.
از سخت کار کردن می‌ترسیم و ترجیح می‌دهیم که بیهوده و بی‌هدف بچرخیم.
ممکن است ترس ما از این باشد که دیگران انتظارات زیادی داشته باشند یا حتی از ما سوء‌استفاده کنند.
ممکن است دوستان‌مان به موفقیت‌های‌ ما حسادت کرده و حتی کم‌کم ترک‌مان کنند.
۶. اعتماد به نفس ندارید
غالبا در کودکی این را ملکه‌ی ذهن ما می‌کنند که نمی‌توانیم از خودمان مراقبت کنیم. در کودکی عادت داشته‌ایم برای فراهم کردن غذا، امنیت و مایحتاج‌مان به پدر و مادر تکیه کنیم. آنها به ما می‌گفتند باید چه کار کنیم، چه زمانی به مدرسه یا پیش دکتر برویم، چه زمانی بخوابیم، بازی کنیم و درس بخوانیم. در کودکی این را یاد گرفته‌ایم که نمی‌توانیم برای خودمان تصمیم بگیریم و این دیگران هستند که باید از ما مراقبت کنند. اگر دقت نداشته باشیم، بازمانده‌ی آن باورهایی که در کودکی داشته‌ایم همراه ما خواهد ماند و در بزرگسالی همچنان به دنبال کمک گرفتن از دیگران خواهیم بود و هیچ اعتمادی به توانایی‌های خودمان نخواهیم داشت.

۷. به دنبال چیزهایی می‌روید که می‌خواهید، نه آنچه نیاز دارید

به عنوان یک مثال ساده، اگر فقط هر چیزی که دوست داریم، مانند تنقلات و شرینی‌جات، را بخوریم، مواد مورد نیاز به بدن نمی‌رسند و این امر برنامه‌های‌مان را برای داشتن بدنی سالم از بین می‌برد.

۸. تصمیمات نادرست می‌گیرید

برای مثال تصمیم می‌گیرید که به جای درس خواندن در دوران امتحانات، مهمانی بگیرید یا در جوانی وقتی که سخت مشغول کار کردن هستید پول‌تان را به جای پس‌انداز، صرف خریدن ماشین گران‌قیمت می‌کنید. مثال دیگر خانواده‌هایی هستند که گاهی برای فرزندان‌شان بیش از حد نیاز هزینه می‌کنند و زیر بار قرض‌های سنگین می‌روند. تصمیم‌های اشتباه موقعیت ما را به خطر می‌اندازند و باعث می‌شوند در آینده نتوانیم موقعیت‌های اضطراری را کنترل کنیم.

۹. به گذشته‌ اجازه می‌دهید کنترل آینده‌ را در دست بگیرد

پدر و مادر سارا زمانی که او سه سال داشت از هم طلاق گرفتند و مادر سارا مجبور بود برای درآوردن هزینه‌های اولیه‌ی خود و دخترش دو شیفت کار کند. او به دلیل کار زیاد نمی‌توانست وقت زیادی برای راهنمایی کردن او و صحبت کردن با دخترش اختصاص دهد. اکنون سارا بسیار سردرگم است و زندگی چندان موفقی ندارد. «هیچ‌کاری نمی‌توانم انجام بدهم. هیچ‌کس هیچ‌وقت به من نگفته باید چه کار کنم و من الان هیچ تصوری ندارم که زندگی‌ام چه خواهد شد.» سارا با این کار دارد به گذشته‌اش اجازه می‌دهد که آينده‌اش را کنترل کند. این کاملا درست است که هیچ‌کس نمی‌تواند گذشته‌اش را تغییر دهد، اما چیزی که می‌توانیم تغییر دهیم زاویه‌ی دیدمان به آن است. سارا همیشه می‌توانست به جای اینکه نبودن مادر و راهنمایی‌هایش را در زندگی ببیند، بیشتر متوجه این می‌شد که مادرش تا چه حد روی پای خودش ایستاده و در نبود پدر سارا تا چه حد پرتلاش است. او می‌توانست درس‌های زیادی از فداکاری‌ها، ازخودگذشتگی‌ها و پشتکار مادرش بگیرد. به جای اینکه به گذشته‌ی خود برچسب غم‌انگیز و افسرده‌کننده بزند، می‌توانست آن را برای خود الهام‌بخشِ این بداند که چگونه می‌توان در زندگی در سخت‌ترین شرایط هم با عشق و تلاش ادامه داد. به‌علاوه‌ی آن، سارا دیگر کودک نیست. چه چیزی مانع او می‌شود که به کتابخانه یا کتابفروشی برود و راهنمایی‌هایی را که لازم دارد با کتاب خواندن بیاموزد؟ او با کتاب خواندن می‌تواند بزرگ‌ترین راهنمایی‌ها و درس‌های زندگی را از انسان‌های بزرگ یاد بگیرد.

۱۰. نگرش اشتباهی به زندگی دارید

بسیار عجیب است که هنوز بسیاری از مردم فکر می‌کنند دلیل مشکلات‌شان شرایط و آدم‌های دیگر است و تحت هیچ شرایطی به این فکر نمی‌کنند که طرز فکر و نگرش خودشان است که باعث بروز این مشکلات در زندگی‌شان می‌شود. ۱۸۰۰ سال پیش، اپیکتتوس، فیلسوف یونانی این درس را به شاگردانش می‌داد که «امور به خودی خود تشویش‌برانگیز نیستند، بلکه نحوه‌ی مواجهه‌ی ما است که آنها را تشویش‌زا می‌کند». درست در همان زمان، مارکوس آرلیوس می‌گفت: «اگر گمان می‌برید امور بیرونی موجب رنجش و آزارتان شده‌اند، بدانید که هیچ‌چیز جز خود شما نمی‌تواند باعث آشفتگی‌تان شود. با قدرت تمام آثار آشفتگی‌های بیرونی را از بین ببرید». به جای اینکه از زمان حال‌تان شکایت کنید، از آن لذت ببرید و با تغییر زاویه‌ی دیدتان به خود و دیگران بگویید «فرقی نمی‌کند چه اتفاقی برای من بیفتد، من از زندگی‌ام لذت خواهم برد.»

۱۱. برای خشنودی‌های آنی، موفقیت‌های بزرگِ آتی را عقب می‌اندازید

خیلی احمقانه است که کسی آینده، موفقیت و رضایت و غرور ناشی از آن را که می‌تواند با تلاش کنونی به دست بیاورد نادیده بگیرد تا صرفاً لذت‌های موقتِ زمان حال را دریابد. اما طبیعت مغز ما به گونه‌ای است که لذت آنی را به سختی‌ای که نتیجه‌اش را بلافاصله دریافت نمی‌کند ترجیح می‌دهد. به همین دلیل است که تعلل در انجام کارها تا این حد همه‌گیر است. چیزی که همه‌ی ما باید بدانیم این است که تعلل، به تعویق انداختن زندگی است، در حالی که به تعویق انداختن زندگی معنایی ندارد. حال ما می‌توانیم همیشه با گرفتن تصمیمات خودآگاه برای تلاش، بر این طبیعت‌مان غلبه کنیم. هرچه نباشد، پاداشی که در قبال موفقیت کسب می‌کنیم بسیار بزرگ‌تر از لذت آنیِ مهمانی رفتن، تلویزیون نگاه کردن و بازی کردن است.

۱۲. تمایلی به پرداخت بهای چیزی که می‌خواهید، ندارید

هیچ‌کدام از ما مشکلی با پرداختن بهای بلیت کنسرت، سینما و یا بلیت هواپیما برای سفرمان نداریم، اما جالب است که دوست نداریم بهای رسیدن‌ به موفقیت را بپردازیم! هر چیز باارزشی قیمتی دارد و ما هیچ‌گاه به آن نمی‌رسیم مگر اینکه بهایش را بپردازیم. اگر قرار است تلاشی را به سمت موفقیت آغاز کنید، از ابتدا با خودتان تصمیم بگیرید که با اشتیاق حاضرید تمام بهایی را که برای رسیدن به آن لازم است بپردازید. اگر این تصمیم را نگیرید و در میانه‌ی کار دلسرد شوید، کوچک‌ترین تلاش‌تان هم بی‌ارزش است و همینطور زمانی که به پای آن می‌گذارید به هدر خواهد رفت.

۱۳. از مشکلات‌ فرار می‌کنید

مشکل اصلی بر سر راه شما خود موانع نیستند، بلکه فرار کردن شما از آن موانع است. با خودتان فکر کنید، دلیل اینکه اکنون در جایگاهی که دوست دارید نایستاده‌اید، چیست؟ موانع همیشه بر سر راه شما هستند، پس بدیهی است که باید آنها را حل کرده و از سر راه بردارید تا بتوانید به پله‌های بعدی برسید.

۱۴. انعطاف‌ ندارید

مسیری که به سمت موفقیت می‌رود هیچ‌گاه هموار نیست. دست‌اندازهایی که سر راه قرار دارند ممکن است باعث زمین خوردن، لنگیدن و یا جهش شما بشوند. مردان و زنان موفق در مقابل این دست‌اندازها انعطاف‌ به خرج می‌دهند. آنها می‌دانند که پس از هر زمین خوردن باید دوباره ایستاد و با نگرش مثبت قدرت خود را باز یافت. کتاب‌هایی وجود دارند که می‌توانند شما را در افزایش انعطاف‌پذیری‌تان یاری کنند.

۱۵. به جای تقویت کردن نقاط قوت‌‌ بر نقاط ضعف‌ تمرکز دارید

اینکه بخواهید نقاط ضعف خودتان را از بین ببرید یا بهبود ببخشید امری پسندیده‌ است، اما بزرگ‌ترین دستاوردها را همیشه نقاط قوت شما به دست خواهند آورد.

۱۶. زود تسلیم می‌شوید

اینکه پشت سر هم کاری را که نتیجه‌ای ندارد تکرار کنید، بسیار احمقانه است. اما از سوی دیگر، آیا احمقانه نیست که فقط بعد از کمی تلاش زود تسلیم شوید؟ موانع راه، برای این نیست که فرار کنید و عقب بنشینید، برای این است که یاد بگیرید و تجربه کسب کنید. همیشه انتظار موانعی را بر سر راه‌تان داشته باشید، چون کاملا طبیعی و بخشی از زندگی هستند. از طریق این موانع ما یاد می‌گیریم کدام راه‌ها به نتیجه می‌رسند و کدام‌ها نمی‌رسند، یاد می‌گیریم چه کارهایی را انجام دهیم و از کدام‌ کارها دوری کنیم. فراموش نکنید که موانع موقتی هستند و شکست به حساب نمی‌آیند.

۱۷. به جای گوش دادن همیشه صحبت می‌کنید

هیچ‌گاه با حرف زدن و تکرار چیزهایی که بلدیم چیز جدیدی یاد نمی‌گیریم. باید بگذاریم دیگران صحبت کنند و با گوش دادن به آنها مسیر یادگیری را برای خودمان باز بگذاریم. قبل از اینکه شروع به صحبت کنید همیشه از خودتان بپرسید: چرا الان باید صحبت کنم؟

۱۸. احساس درماندگی و بیچارگی می‌کنید

هرگاه احساس درماندگی کردید، به کمک فرد دیگری بروید. کمک کردن به دیگران حواس‌تان را از مشکلات خودتان پرت می‌کند، متوجه‌تان می‌کند که مشکلات بدتری هم وجود دارد و باعث می‌شود احساس قدرت بیشتری داشته باشید. به یاد داشته باشید هرگاه به دیگران کمک کنید در واقع به خودتان هم کمک کرده‌اید.

۱۹. قدم‌های اشتباهی برای موفقیت برمی‌دارید

بدون شک همه‌ی ما متوجه اهمیت پیشرفت و ترقی هستیم. قدم‌های به سمت موفقیت پل‌هایی هستند از جایگاهی که در حال حاضر هستیم به سمت جایگاهی که دوست داریم در آن باشیم و هر قدمی که برمی‌داریم این مسیر را کوتاه‌تر می‌کند. با وجود این باید حواس‌مان باشد که از اقدامات بیهوده و بدون هدف اجتناب کنیم. حرکت را با پیشرفت اشتباه نگیرید. یک اسب گهواره‌ای هم همیشه در حرکت است اما هیچ‌گاه قدمی به سمت جلو برنمی‌دارد.

۲۰. منفعل هستید

دلیل دیگر اهمیت پیشرفت این است که نقطه‌ی مقابل پیشرفت، پسرفت است و ما باید یکی از این دو را انتخاب کنیم. دنیا همیشه در حال حرکت است و هیچ چیزی در زندگی به معنای درجا زدن وجود ندارد؛ ما یا در حال پیشرفت هستیم یا پسرفت می‌کنیم. شما کدام را انتخاب می‌کنید؟

۲۱. باور دارید که فرد شکست‌خورده‌ای هستید

شما به این راحتی شکست نمی‌خورید، بلکه تنها با موانع راه مواجه می‌شوید و اگر هنوز از بسیاری از موانع عبور نکرده‌اید به این خاطر است که راه مواجهه با آنها را یاد نگرفته‌اید. تلاش کنید راه را پیدا کنید و با از بین بردن موانع موقتی سرعت‌تان را در مسیر سریع‌تر کنید.

۲۲. طبیعت زندگی را درک نکرده‌اید

هنری فورد، کارآفرین، مخترع، نویسنده و نظریه‌پرداز آمریکایی، که شرکت خودروسازی فورد را تأسیس کرد، در این مورد می‌گوید: «زندگی چیزی جز مجموعه‌ای از تجربیات، که هر کدام ما را از پیش قوی‌تر می‌کنند نیست. حتی اگر متوجه نشویم، سختی‌ها و غم‌های دنیا که باعث آزار ما می‌شوند در حال شکل دادن به شخصیت ما و پیش بردن زندگی ما هستند و از طریق حل همین مشکلات و سختی‌هاست که ما شخصیت خودمان را می‌شناسیم و برای خود ارزش قائل می‌شویم.»

 

منبع
مقالات کانون مشاوران
نمایش بیشتر

عظیمی

کارشناس ارشد روان شناسی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
error: